«زندگی دیگران» را مدتی پیش دیدم و کله پا شدم. از آن جا که صلاحیت نوشتن در خیلی جاها را ندارم (باطل شده؟!) همین طور منتظر موقعیت مناسبی بودم. خدا سایه سیامک رحمانی و ستون 350 کلمه ایش را در «شهروند امروز» از سر ما کم نکند که خیلی محتاجش هستم...این روزها خیلی حرف ها را نمی شود گفت؛ درست مثل این 350 کلمه که درباره «زندگی دیگران» با فرمت ام پی تری نوشته ام و گذاشتمش این جا. چه خوب که این کافه دنج را درست کنار کافه نیما رهن کردم و دارمش!
...
جاسوسی که شیفته سوژه اش شد!
«گشتاپو چهل هزار مأمور داشت که یک کشور هشتاد میلیونی را کنترل کند، در صورتیکه اشتازی (سازمان امنیت ملی جمهوری دموکرات آلمان) صد و دو هزار نفر را استخدام کرد تا هفده میلیون نفر را زیر نظر داشته باشند». سیمون ویزنتال این ها را را زمانی گفت که داشت برای اولین بار عمل کرد اشتازی را صدها برابر ضد انسانی تر از گشتاپو توصیف می کرد. بعد از 1989 و فرو ریختن دیوار برلین، وقتی بخشی از فایل های مخفیِ دولت موسوم به دوموکراتِ آلمان رو شد، طبق آماری معلوم شد که اگر اشتازی تمام نیروهایش را به کار می گرفت، تقریبا هر 50 شهروند در آلمان شرقی تحت نظر یک جاسوس بوده اند.
خب، ظاهرا «زندگی دیگران»، اولین ساخته تحسین شده فلورن هنکل ون دونزمارک- فیلم ساز متولد آلمان غربی- فیلمی است کاملا سیاسی؛ اسکار را هم که در بخش بهترین خارجی زبانِ 2006 از «هزارتوی پن» ربوده و آماده هزار انگ و برچسب خوردن است. اما ما به این خاطر پیشنهادش نمی کنیم! «زندگی دیگران» پیش از هر چیز یک سونات عاشقانه است. ترکیب غریبی از «انفجار» دی پالما و «مالنا».
کاپیتان ویسلر (اولریخ موهه) از جانب وزیر فرهنگ وقت آلمان شرقی گماشته شده که مدام گئورگ درایمن (سباستین کوچ)، نمایشنامه نویس و شاعر را زیر نظر داشته باشد و از کامل ترین وسایل استراق سمع در این زمینه استفاده کند. کریستا ماریا (مارتینا گدک) هنرپیشه مشهور و بازیگر ثابت نمایشنامه های درایمن با او زندگی می کند و طولی نمی کشد که گزارش های جاسوسی/ اطلاعاتی ویسلر رنگ و بوی دیگری می گیرد؛ می شود چیزی در مایه های نمایشنامه ای تراژیک و رابطه ویسلر با سوژه اش در حد و اندازه خالق و مخلوق ارتقا می یابد.
بر خلاف انتظار، فیلم به سرعت دگرگونِ حضور و بازیِ موهه می شود؛ یک مأمور مخفی اتوکشیده و سر تا پا خاکستری پوش (حتی رنگ چشمانش) که جلوه ای آشنایی زدایی شده از جف کاستلوِ «سامورایی» ملویل است. موسیقیِ گابریل یارد به یاد ماندنی است و انصافا نام تمی که در قصه برایش انتخاب شده برازنده آن است: «سوناتی برای یک مرد خوب».
شما هم بنويسيد (7)...